نام کارگر همه جا با کمونیسم پیوند یافته است. کمونیستها خودرا با کارگر و طبقه کارگر معرفی و تداعی میکنند و کمونیسم را بعنوان جریانی متعلق به طبقه کارگر معرفی میکنند. کارگران نیز هرجا علیه سیستم و شرایط موجود بپاخاسته اند خود را با چپ و کمونیسم پیوند داده اند. سرمایه داران و کارفرمایان و حکومتهای سرمایه نیز هرجا که میخواهند کارگران را سرکوب کنند آنها را به کمونیستها میچسبانند و تلاش کمونیستها برای سازماندهی و آگاهگری در میان کارگران را توطئه ای برای نابود کردن کل جامعه قلمداد میکنند.
سوال اساسی اینست که رابطه طبقه کارگر با کمونیسم چیست؟ آیا بدون طبقه کارگر کمونیسم معنا دارد؟ و آیا بدون کمونیسم طبقه کارگر میتواند به اهداف طبقاتی خود برسد؟ قبل از هر بحثی این را تاکید کنم که وقتی از کمونیسم سخن میگوییم بحث ما اینجا در مورد کمونیسم کارگری یعنی همان کمونیسم مارکس است. و به دیگر رگه هایی که خود را کمونیسم میخوانند اینجا کاری نداریم.
کمونیسم جنبش و تفکری جدا از طبقه کارگر نیست. کمونیستها یک فرقه جدا از کارگران نیستند که قرار است کارگران را به خود جلب کنند و به کمک کارگران قدرت را بگیرند. به عبارت دیگر کمونیسم بدون طبقه کارگر معنا ندارد. کمونیسم یعنی اعتراض و حرف دل کارگر آگاه. یعنی کارگری که به منافع طبقاتی خویش آگاه است. از نظر تاریخی نیز کمونیسم از دل طبقه کارگر برخاسته است و چیزی جز سیاست و هدف و اعتراض طبقه کارگر به کل سیستم ستم و استثمار سرمایه داری را بیان نمیکند. کارگری که به منافع طبقاتی خود آگاه باشد مستقل از اینکه خود را اینگونه بنامد یانه، کمونیست است. یعنی ضد حاکمیت طبقاتی است. ضد سرمایه داری است. ضد استثمار انسانها توسط انسانهای دیگر است. و برابری طلب و انسان دوست است.
ضد سرمایه داری
اولین نکته اینست که کارگر به حکم زندگی طبقاتی خویش ضد سرمایه و سرمایه داری است. این را تاریخ مبارزات و اعتراضات کارگران به هر کارگر آگاهی آموخته است که طبقه کارگر با هیچ تغییر و اصلاحی در سرمایه داری نمیتواند رها شود. اساس سرمایه داری در بند نگه داشتن و استثمار کارگران است. کارگر نمیتواند تصور کند که خود را رها کند اما سرمایه داری سرجایش باقی بماند. یک سرمایه داری که در آن کارگر استثمار نشود و مورد ستم و تبعیض طبقاتی قرار نگیرد معنی ندارد. از نظر شرایط زندگی کارگران یا بهتر است بگوییم طبقه کارگر بطور کلی در سرمایه داری مدام فقیرتر و محروم تر میشود و یک اقلیت سرمایه دار بیشتر و بیشتر ثروت اندوزی میکنند و پروار میشوند. استثنائاتی اینجا و آنجا قابل فهم است. اما این حکم در مورد اقشار و طبقات دیگر صادق نیست. دهقان و کارمند و کلا خرده بورژوازی میتواند تصور کند که در این یا آن گوشه و خلل و فرج سرمایه داری زندگی نسبتا آرام و راحتی برای خویش مهیا کند و برای خود رفاهی دست و پا کند. اما زندگی کارگران در سیستم سرمایه داری جز استثمار شدن و محروم ماندن و بی اختیار بودن معنایی ندارد. در سیستم زمین داری دهقان میتواند با خلاص شدن از چنگال ارباب و زمین دار و صاحب زمین شدن در همان محدوده خویش تصور رهایی داشته باشد. اما کارگر نمیتواند بفرض کارفرما و سرمایه دار را از کارخانه بیرون کند و خود صاحب کارخانه شود و همان سیستم مزد و سود و مناسبات را نگه دارد و رها شود. هرجا هم که تاریخا کارگران در تلاشهای خود بخودی خویش به این سمت رفته اند و گامهایی برداشته اند، نهایتا نتیجه این تلاشها این شده است که جای یک سرمایه دار را سرمایه دار دیگری گرفته است و منطق استثمار کارگران ذره ای تغییر نکرده است. این سیستم اساسش وجود کارگرانی است که کار میکنند و استثمار میشوند. هرچه هم که در آن اصلاحات و جرح تعدیل کنید، راه بجایی نمیبرد و رهایی ای برای کارگران از استثمار نتیجه نخواهد شد. بنابرین ضد سرمایه داری بودن پایه ای ترین اعتقاد و آرمان هر کارگری است که به وضعیت طبقاتی خویش اعتراض داشته باشد.
ضد مالکیت خصوصی
دوم اینکه کارگر آگاه میفهمد که اساس سرمایه داری مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. یعنی اینکه عده ای حق انحصاری بر وسائل تولید داشته باشند و صاحب کارخانه و ابزار و وسایل تولید باشند که آن نیز محصول کار کارگران است، به این اقلیت اجازه میدهد که کارگران را در یک سیستم مزدی به کار بکشند و استثمار کنند. کارگر آگاه به همین دلیل با مالکیت خصوصی بر ابزار تولید مخالف است. از همین توضیح کوتاه روشن است که مقابله کارگران با سرمایه داری اولین نتیجه اش مخالفت با مالکیت خصوصی و ضدیت با استثمار بطور کلی است. یعنی کارگر آگاه ضد استثمار و ضد مالکیت خصوصی بر وسائل تولید است. و اینها پایه های مهم کمونیسم است. این را هم باید اضافه کرد که جانب دیگر ضدیت با مالکیت خصوصی، دفاع از مالکیت دولتی در سیستم موجود نیست. بلکه دفاع از مالکیت اجتماعی و جمعی است. بعبارت دیگر بحث بر سر حق جامعه در استفاده از ابزار تولید مطرح است نه تبدیل مالکیت فردی به مالکیت دولتی.
ضد تبعیضات طبقاتی
یک استنتاج مهم که از این بحث منطقا نتیجه میشود ضدیت کارگر با هرگونه تبعیضات طبقاتی است. کارگر آگاه اساسا ضد تبعیضات طبقاتی است. طبقه کارگر طبقه ای نیست که بتواند تصور کند که طبقه سرمایه دار را به زیر میکشد و خود بفرض به طبقه حاکم جامعه تبدیل میشود و طبقات و اقشار دیگر را زیر سیطره خویش میگیرد و استثمار میکند. چنین تحولی حتی در مخیله هیچ کارگری نمیگنجد. کارگر در تجربه روزمره زندگی خویش می بیند و لمس میکند که تبعیضات ملی و قومی و مذهبی و جنسی و غیره، صفوف خود کارگران را به انشقاق میکشد و تکه تکه میکند. این تبعیضات جزئی از سیتستم موجود است و به حفظ سیستم موجود کمک میکند. سیستم سرمایه داری بدون این تبعیضات و تفرقه های ملی و قومی و مذهبی و جنسی نمیتواند دوام داشته باشد. با تکه تکه کردن و تقسیم مردم به اقوام و ملیتها و تفرقه میان زن و مرد و بخشهای مختلف مردم، خود بخود صفوف کارگران نیز تکه تکه میشود و سرمایه داران و دولتها با استفاده از همین تقسیمها و تقکیکها تاریخا قادر شده اند بخشهایی از خود کارگران را علیه هم طبقه ای های خویش به میدان بکشند و شکافهای جدی ای در صفوف کارگران ایجاد کنند. به همین دلیل کارگر آگاه برای رهایی خویش میفهمد که باید ضد هرگونه تبعیض علیه هر بخش از مردم باشد.
جنبه دیگر این رویکرد مهم، مخالفت پایه ای با کل تقسیمات طبقاتی است. کارگری که با تبعیضات طبقاتی مخالف است با کل سیستم طبقاتی مخالف است. بعبارت دیگر عمیق ترین مخالفت با تبعیضات طبقاتی اینست که با نفس تقسیم مردم به طبقات فرودست و فرادست مقابله شود و به همین دلیل کارگر آگاه اساسا ضد تقسیم مردم به طبقات است و از جامعه ای بدون طبقات حمایت میکند.
.
کمونیسم یک جنبش اجتماعی است. فقط باور و تفکر و اعتقاد نیست. بلکه در تمام جوامع سرمایه داری بطور عینی وجود دارد و به درجات مختلفی بر تحولات و سیر رویدادها و تفکرات و سیاستها تاثیر میگذارد. کمونیسم یک جنبش ضد استثمار، ضد نظم موجود، ضد مالکیت خصوصی و ضد ستم و تبعیضات طبقاتی است. به همین مفهوم کمونیسم یک جنبش انسانی است. جنبشی که انسان و نیازهای انسان را محور جامعه میداند و با هرگونه ستم و تبعیض علیه انسانها مخالف است. کمونیسم چیزی جز اعتراض کارگر آگاه نیست. کمونیسم یعنی دنیا را از منظر طبقه کارگر نگاه کردن. یعنی مصالح طبقه کارگر را دنبال کردن. وقتی اینگونه یعنی از موضع طبقه کارگر به دنیا نگاه کنیم تمام اجزاء کمونیسم بطور منطقی استنتاج میشود. برابری طلبی، انسان دوستی، انقلابی گری و خوش بینی و آینده نگری خود بخود با این نحوه نگرش همراه و همگام است.
این نکته را هم لازم است با شفافیت تاکید کنیم که لازم نیست انسان حتما کارگر باشد تا بتواند به دنیا اینگونه نگاه کند. کم نبوده اند و نیستند افرادی که خاستگاه طبقاتی غیر کارگری دارند اما به جنبش کمونیتستی و کارگری تعلق دارند و فعالین و حتی رهبران این جنبشند و نگاه و نقطه عزیمت آنها از موضع این طبقه است. نکته مهم اینست که توجه کنیم که کمونیسم جنبشی اجتماعی متعلق به طبقه کارگر و از موضع طبقه کارگر است.
مارکسیسم و کمونیسم
قبل از مارکس نیز کمونیسم و جنبش کمونیستی وجود داشت. اما تا حد زیادی خودبخودی و تخیلی بود و از ابزار علمی برخوردار نبود. مارکس کاری که کرد این بود که به کمونیسم ماتریال تئوریک و علمی داد. او منطق استثمار سرمایه داری یعنی تصاحب ارزش اضافه کار کارگر توسط سرمایه دار را به نحوی عمیق و موشکافانه و غیر قابل انکار بر ملا کرد و هیچ حقانیتی و راهی برای دفاع از سرمایه داری باقی نگذارد. مارکس مسیر طبقه کارگر برای رهایی از سرمایه داری را با استدلالات و بحثهای خود روشن نمود و گامهای عملی و منطقی تحول کمونیستی را بطور علمی بیان کرد. مارکس نشان داد که طبقه کارگر برای رهایی باید در حزب طبقاتی خویش متشکل شود و باید دست به انقلاب بزند و مناسبات موجود اجتماعی را از ریشه برچیند و کل جامعه را بر اساس پاسخگویی به نیازهای انسانی از نو پایه ریزی کند. مارکس ضرورت و امکان انقلاب کارگری و کمونیستی را مورد تاکید قرار داد و نشان داد که از نظر تاریخی سرمایه داری مدام گورکنان خویش را پرورش میدهد و محکوم به نابودی است. انقلاب کمونیستی و کارگری، انقلابی است علیه استثمار، علیه سرمایه داری، علیه سلطه طبقاتی و علیه کل ستمگریها و ناهینجاریهای اجتماعی. انقلاب کمونیستی جامعه را از دوره توحش و بردگی مزدی و کل ستمگری طبقاتی خلاص میکند و در مسیر انسانی خود قرار میدهد. بجای سود، پاسخ به نیازهای انسانی به محور جامعه تبدیل میشود. تاریخ واقعی جامعه انسانی از این زمان آغاز میشود.
چهارشنبه, ۲۲ام آبان, ۱۳۹۸