از همان اوان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی اخبار و شواهد و گزارشهای زیادی در مورد به کار گرفتن ساواکی ها و درباریها در دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی دهان به دهان میگشت. هیچ تردیدی وجود نداشت که ماموران رده های مختلف ساواک با جمهوری اسلامی فعالانه همکاری میکنند و جمهوری اسلامی ساواکیها را برای سازماندهی نیروی اطلاعات و سرکوب و جاسوسی خود و کنترل و تعقیب و حتی ترور مخالفینش به استخدام خود در آورده است. شناخته ترین چهره ساواک ارتشبد حسین فردوست قائم مقام ساواک و رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه، و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و دوست دوران کودکی و جوانی محمد رضا شاه بود و بعدا گفته میشود که مستقیما به خدمت جمهوری اسلامی در آمد و تا آخر عمر هم در ایران زندگی میکرد. گزارشاتی در مورد همکاری ارتشبد قره باغی فرمانده نیروهای زمینی شاه با نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. هزاران نمونه و فاکت دیگر هم طی سالهای اخیر از استخدام ساواکیها و وابستگان دربار در دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی افشا شده است. اخیرا بی بی سی نیز گزارش مفصلی تحت عنوان “نقش ساواک و ک گ ب در تولد نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی” منتشر کرده است که اطلاعات مفیدی در این زمینه دارد. گزارش اخیر بی بی سی که به تاریخ ۲۵ آبان امسال منتشر شده، شاید اطلاعات تازه ای نداشته باشد. اما اهمیت آن در اینست که رسانه ای که به خانواده پهلوی بسیار سمپاتی دارد و مدام میکروفون جلوی آنها میگذارد دارد، ابعاد وسیع استخدام ساواکی ها و نزدیکان شاه در دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی را تایید میکند.
در این گزارش در مورد جذب افسران ارشد و چهره های اصلی ساواک در اطلاعات حکومت اسلامی از جمله چنین میخوانیم: “..یکی از این چهرهها، سرتیپ منوچهر هاشمی ریاست اداره هشتم یعنی بخش ضدجاسوسی ساواک بود. او ۱۵ سال ریاست ادارهای را برعهده داشت که برای آمریکا و بلوک غرب اهمیت استراتژیک داشت و بخشی از ماموریتش مقابله با بلوک شرق تعریف شده بود. درست به همین خاطر، ماموران این اداره به طور مستمر از آموزشهای آمریکا، اسرائیل و بریتانیا بهرهمند بودند. علاوه بر سرتیپ منوچهر هاشمی، علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک نیز چهره دیگری بود که برای کار، با دولت موقت به توافق رسید.
این دو مامور عالیرتبه در واقع معمار آشتی و همکاری حکومت پس از انقلاب با اعضای فراری ساواک بودند، بویژه کارمندان اداره دوم (اطلاعات خارجی)، هفتم (بررسی) و هشتم (ضدجاسوسی) ساواک…”
در گزارش بی بی سی همچنین گفته میشود که “منوچهر هاشمی در سال ۱۳۷۳ خاطرات خود درباره ساواک را در کتابی به نام “داوری” منتشر کرد. او میگوید تقریبا ۹۰ درصد کارمندان اداره هشتم (ضد جاسوسی) به کار بازگشتند و حتی پس از استعفای دولت موقت کار خود را ادامه دادند.کارمندان ساواک در سالهای بعد، تحت نام “شرکتیها” و گاهی در مراکزی مستقل، به کار با دفتر تحقیقات نخستوزیری و سپس وزارت اطلاعات ادامه دادند. در تمام این سالها، حسین فردوست یکی اصلیترین چهرههای امنیتی در دوران سلطنت محمدرضا شاه نیز با نیروهای امنیتی ایران همکاری میکرد..”
علاوه بر بخش ضد جاسوسی هزاران تن از ماموران ساواک در بخشهای دیگر از جمله اداره سوم ساواک که مقتدرترین اداره ساواک بود و مامور کنترل “عناصر ضد نظام سلطنتی” بود نیز به استخدام اطلاعات جمهوری اسلامی در آمدند و کمک کردند که جمهوری اسلامی بتواند خیلی سریع نیروی سرکوب و تعقیب و مراقبت و ترورش را سازمان دهد و به جان مخالفین بیندازد.
اتحاد قدیمی و استراتژیک
شاید همکاری ساواکیها با جمهوری اسلامی امر غریبی بنظر برسد. زیرا خمینی و آخوندها ظاهرا دشمن خونی حکومت شاه بوده اند و نهایتا به سرنگونی آن کمک کردند. اما حقایق عکس این را نشان میدهند. رابطه نزدیک ساواک و آخوندها و جنبش اسلامی قدیمی تر از انقلاب ۵۷ است. در دوران دیکتاتوری پهلوی شمار زیادی از اخوندها و عناصر و سران جریانات اسلامی با ساواک علیه مخالفین شاه همکاری میکردند و در استخدام ساواک بودند. تهرانی شکنجه گر معروف ساواک در مصاحبه ای که بعد از انقلاب ۵۷ انجام داد گفته است که همه آخوندها با ساواک همکاری میکردند. اینکه این گفته چقدر حقیقت داشته باشد روشن نیست. چونکه دار دسته خمینی بلافاصله بعد از بقدرت رسیدن، تمام اسناد مربوط به همکاری آخوندها با ساواک را نابود کردند و از بین بردند.
در یک سطح پایه ای تر جنبش اسلامی و جنبش سلطنتی ستونهای مشترکی داشته و دارند. حکومت شاه بر دو محور ناسیونالیسم ایرانی و ایدئولوژی اسلامی متکی بود. روشن است که ناسیونالیسم دست بالاتری داشت. اما در گورستان آریامهری تنها جریان مستقل از دربار که اجازه فعالیت داشت جریان اسلامی بود. در دوران پهلوی مساجد و تکایا و آخوندها و حوزه علمیه و هزاران مرکز دیگر اسلامی فعالانه در حال جنب و جوش و تبلیغات و خرافه پراکنی و طلبه پروری بودند و با دست باز در سراسر کشور فعالیت میکردند و مورد تفقد و حمایت دربار بودند. این یک فاکت غیر قابل انکار است. شخص شاه مدام وانمود میکرد که نظر کرده ابوالفضل است و بهمراه خانواده اش به زیارت مکه و امام رضا و دیگر امامان و امامزاده ها میرفت و مورد استقبال آخوندها و مراجع تقلید اسلامی قرار میگرفت. شعار اصلی نظام سلطنت “خدا شاه میهن” بود. سرمایه گزاریهای زیادی روی تقویت اسلام و مذهب در جامعه توسط دربار صورت میگرفت. به این مفهوم روشن است که این حکومت شاه بود که منشاء سر کار آمدن خمینی بود و انقلاب ضد دیکتاتوری علیه حکومت سلطنتی را خمینی به بیراهه و شکست کشاند و فعالینش را وسیعا دستگیر و اعدام کرد.
از طرف دیگر نظام جمهوری اسلامی نیز عین سلطنت آشکارا بر دوپایه اسلام و ناسیونالیسم ایرانی متکی است. تفاوت در اینست که در نظام شاهنشاهی ناسونالیسم نسبت به اسلام دست بالا داشت و در جمهوری اسلامی، اسلام بر ناسیونالیسم غلبه دارد. اینها اما دو بال هر دو نظام بوده و هستند. سرنگونی حکومت پهلوی بر خلاف آنچه تلقی میشود کار خمینی نبود. بلکه این انقلاب مردم بود که مساله سرنگونی شاه را گریز ناپذیر کرد و به وسط خیابان آورد و خمینی با توطئه بر این جنبش سوار شد و مسیر انقلاب را از رهایی از دیکتاتوری و فقر به سوی سلطه اسلام منحرف کرد و نتیجه این گندابی شد که شاهدیم.
بر این اساس بهیچ وجه عجیب نیست که تیمساران و مدیران و سران ارشد ساواک فورا در تحکیم حکومت اسلامی فعالانه تلاش میکنند. همکاری آنها صرفا از سر نجات جان و ثروتهایشان نبود و نیست. بلکه یک اتحاد پایه ای و ایدئولوژیک میان اینها در حفظ سیستم سرمایه داری چپاولگر و متکی به فوق سود و علیه کارگران و مردم وجود دارد. خصومت ساواکیها و کلا جنبش سلطنت طلبی و همچنین اسلامی ها با کمونیسم و کارگر و آزادیخواهی یک امر پایه ای و هویتی هردوی آنهاست. از جنبه های دیگری نیز میتوان اشتراک منافع جنبش اسلامی و جنبش ناسیونالیستی و سلطنت طلبی را نشان داد.
در گزارش بی بی سی به همکاری سازمانهای ضد اطلاعاتی ک گ ب و آلمان غربی با جمهوری اسلامی نیز اشاره میشود. این نیز کاملا قابل فهم است. در واقع با سرنگونی حکومت شاه قدرتهای مختلف جهانی در تلاش بودند که خلاء ناشی از خروج آمریکا از صحنه سیاسی و اقتصادی ایران را پر کنند. و فی الواقع هم روسیه و هم آلمان توانستند بدرجه زیادی جای پای خود را در جمهوری اسلامی تحکم کنند و هم از نظر دیپلماتیک و هم از نظر اقتصادی از شرایط جدید و از حکومت اسلامی بهره مند شوند.
جمهوری اسلامی اسناد همکاری آخوندها و اسلامی ها با ساواک و دربار را از بین برده است اما شواهد و فاکتها از همکاری متقابل این دو جریان آنچنان فراوان است که قابل انکار نیست و هر روز گوشه ای از فاکتها از اینجا و آنجا بیرون میزند و گنداب نظام های دیکتاتوری و چپاولگر را جلوی چشم مردم میگذارد.