الف – جامعه کمونیستی
جامعه کمونیستی جامعه ای انسانی است. یعنی جامعه ای که با هدف پاسخ به نیازهای تک تک انسانها (همه اعضای جامعه) تشکیل شده است. یک لحظه چشم ها را ببندید و به این فکر کنید که چرا اساسا جامعه انسانی شکل گرفته است. در پاسخ به این سوال فورا به این جواب میرسید که جامعه تشکیل شده چونکه بشر موجودی اجتماعی است و در تنهایی نمیتواند زندگی کند. اما همزمان با اینکه تولید اجتماعی رشد کرد و بشر توانست بیش از نیاز روزمره خود تولید کند، عده ای هم پیدا شدند که کارشان تصاحب عدوانی یا با زور و قلدری محصولات مازاد اجتماعی بود. این ساده ترین توضیح آن روند غیر انسانی ای است که شکل گرفت و نتیجه آن جوامع طبقاتی بود. جوامعی که یک اقلیت بنام برده دار، یا زمین دار و فئودال و اشرافیت، یا سرمایه دار و صاحب سرمایه بر اکثریت مردم سلطه یافتند. و این زورگویی و سلطه و چپاولگری خود را با استفاده از اسلحه و چماق و نیروی مسلح حفظ کردند. و بعدا همین نیروی مسلح و زورگویی را به کمک ایدئولوژیهای خرافی و تفرقه افکنانه، بنام دولت تثبیت کردند و به آن سیستم دادند. طی قرون و اعصار همین روال تداوم پیدا کرد و به سنت جوامع تبدیل شد. عده ای هم شغلشان را این تعریف کردند که بعنوان جامعه شناس و فیلسوف و تئوریسین و سیاستمدار و کشیش و آخوند، همین سیستم سلطه گری و دزدی را تئوریزه و توجیه کنند و آنرا نهایت پیشرفت جامعه بشری یا مشیت الهی و امثال اینها قلمداد کنند. این بطور خلاصه داستان سیستم طبقاتی ای است که از حدود سه هزار سال قبل از میلاد بر جوامع بشری حاکم شد. سیستمهای برده داری، فئودالی و زمین داری و سرمایه داری بر این اساس شکل گرفتند. در برخی جوامع و در مقاطعی از تاریخ ترکیبی از همه این سیستمهای طبقاتی را میشود مشاهده کرد. مثلا در جاهایی زمین داری و برده داری پابپای هم پیش رفته اند. یا سرمایه داری و فئودالیسم سالها با هم همزیستی داشته اند.
تاریخ جوامع طبقاتی، تاریخ پر از رنج و درد برای بشریت و پا به بپای آن تاریخ مبارزه فرودستان علیه سلطه گران و حاکمین است. شمار قربانیان بردگی یا فئودالیسم و زمین داری و سرمایه داری، یعنی انسانهایی که بعنوان برده یا سرف یا دهقان یا کارگر تحت انقیاد اربابان از گرسنگی و فقر تلف شده اند یا مستقیما توسط حاکمین به قتل رسیده اند، از قربانیان جنگها (که آنها هم اساسا ناشی از جنگهای اقلیت حاکم است) قطعا بیشتر است. بعلاوه رنج بشر در این جوامع فقط قربانی شدن مستقیم نبوده و نیست. بلکه محرومیت ها و ستمگریهایی که به اکثریت مردم تحمیل شده و میشود، زندگی بخش عظیمی از انسانها را با مشقات و دردهای بسیار همراه کرده است.
ما کمونیستها حرف اساسی مان بطور خلاصه اینست که این سیستم های طبقاتی سرنوشت گریز ناپذیر بشر نیست و نباید باشد. بشر باید خود را از تبعیضات و زورگوییهای اجتماعی خلاص کند. و بویژه نشان میدهیم که در جامعه سرمایه داری بشر میتواند و این امکان و شرایط را بطور عینی بدست آورده است که بتواند به این دورانهای طبقاتی پایان دهد.
جامعه انسانی آنگونه که بشر اساسا آرزویش را دارد و برای آن دور هم جمع شده، جامعه ای بدون طبقات است. بدون بالا دست و فرودست. بدون ستمگر و ستمکش. بدون استثمار کننده و استثمار شونده. هرکس به اندازه توانش کار میکند و به اندازه نیازش بدست می آورد. واقعا کدام انسان است که آرزویش زندگی کردن در چنین جامعه ای منعطف و باز و آزاد نباشد؟ قطعا و بدون تردید ۹۹ درصد مردم جهان عمیقا و با تمام وجود آرزو میکنند در چنین جامعه ای زندگی کنند. آرزو دارند هر روز بدون ترس و نگرانی از زندان و سرکوب و فقر و جنگ از خواب بیدار شوند و به کارهایی که دوست دارند بپردازند و در فضایی از مهر و محبت و شادی و رفاه در کنار دیگران در موقعیتی برابر زندگی کنند. اما سوال اساسی اینست که چه مانع یا موانعی برای رسیدن به چنین جامعه ای وجود دارد؟ ثروت؟ امکانات؟ تکنولوژی؟ علم؟ اراده؟ نه! موانع هیچکدام از اینها نیستند. بلکه همان یک درصدی است که دارد از قبل طبقاتی بودن جامعه نفع میبرد. این یک درصد بخش اعظم ثروتها را در اختیار دارد و از همین ثروتها و امکاناتش برای مقابله با خواست اکثریت مردم استفاده میکند. چگونه؟
ب- دولت ابزار سرکوب طبقاتی
مهمترین و اساسی ترین ابزار تداوم حاکمیت اقلیت سلطه گر، دولت است. دولت بر خلاف آنچه تبلیغ میکنند، ابزاری برای دفاع از مردم و شهروندان نیست. بلکه ابزاری در برابر آنهاست. ابزاری است برای سرکوب اکثریت مردم و مقابله با اعتراض و مبارزه و انقلاب فرودستان. کارکرد اصلی پلیس و ارتش و دادگاه و زندان در همه جا حتی در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری اساسا همین است. شعار مدافعان نظامهای موجود “نظم و قانون” است. نظم یعنی همان سیستم نابرابری که به یک اقلیت امکان میدهد بخش اعظم ثروتها را در اختیار بگیرد. و قانون یعنی ضوابط و امر و نهی هایی که برای حفظ این سیستم تعریف شده است.
میدانیم که مدافعان سیستم موجود به وجود دزدی و قتل و دیگر جرمها و جنایات در جوامع اشاره میکنند و دولت و قانون و زندان را در خدمت مقابله با این جرائم قلمداد میکنند. اما کمی کنکاش در ریشه همه جرائم این را بروشنی به هرکسی نشان میدهد که ریشه جرائم و جنایات در خود همین سیستم نابرابر است. تمام جرائم و جنایات عوارض و دملهای چرکین همین نظام نابرابر و ناعادلانه هستند. جامعه بیمار، مدام در درون خود بیماری تولید میکند. از جمله قتل و جنایت و دزدی و اعتیاد و امثال اینها. آموزش اصلی این جامعه اینست که برای خوشبختی باید با دیگران مدام رقابت کنی و پایت را بر شانه دیگران بگذاری و بالا بروی.
ج- مبارزه طبقاتی و انقلاب
سوال اینست که آن اکثریت تحت ستم برای دفاع از زندگی خویش و خلاصی از این وضعیت ناهنجار که بر او حاکم کرده اند چه ابزاری در اختیار دارد؟ جواب این سوال مبارزه است. مبارزه طبقاتی با طبقه ستمگر و استثمار گر. و اوج این مبارزه انقلاب است.
مبارزه طبقاتی یک واقعیت اجتماعی است. با آموزش و ارشاد و نصیحت و آگاهی شروع نمیشود. همانطور که در مانیفست تاکید شده تاریخ همه جوامع طبقاتی تاریخ مبارزه طبقاتی است. از همان لحظه اولی که جامعه طبقاتی شکل میگیرد مبارزه طبقاتی نیز همراه با آن در اشکال بسیار متنوعی شروع میشود و بسته به شرایط نشو و نما می یابد. مبارزه طبقاتی در مقطعی از تکامل و رشد و گسترش خود به شورش و انقلاب می انجامد. یعنی حرکت همزمان بخش قابل توجهی از مردم برای به زیر کشیدن حاکمین و در دست گرفتن زمام امور.
انقلاب یعنی خیزش توده ای برای به زیر کشیدن حکومت. مبارزه طبقاتی در نقطه ای از رشد و بالندگی خود به شورش مردمی و انقلاب منجر میشود. یعنی بخش قابل توجهی از اکثریت فرودست بطور همزمان در ابعاد وسیع و میلیونی بپا میخیزد و تلاش میکند اقلیت حاکم را از راس جامعه به زیر بکشد و به سلطه آن پایان دهد.
نکته ای که میخواهیم تاکید کنیم و بسیار مهم و کلیدی است، اینست که آن توده اکثریت تحت ستم و استثمار، ابزاری بدون مبارزه جمعی و انقلاب برای خلاصی از حاکمیت سیستم استثمار و ستمگری در دست ندارد. چند صد سال است سرمایه داری بر جهان حاکم شده و تمام تلاش کارگران برای بهبود شرایط زندگی خویش با قتل و زندان و دستگری و سرکوب مواجه شده است. دموکراتیک ترین جوامع سرمایه داری تاریخی که پشت سر خود دارند، تاریخ جنگ و جدالهای حاد و دردناک طبقاتی است و که نهایتا با انقلابات و قیامهای توده ای کارگران و مردم محروم، عقب نشینی هایی را به دولتها و سرمایه داران تحمیل کرده اند. آن جریانات و نظریه پردازانی که علیه نفس انقلاب موضع میگیرند و انقلاب را تقبیح میکنند، مدافعان رنگارنگ نظام های طبقاتی موجود و بطور مشخص سرمایه داری حاکم هستند. وقتی که ارتش و پلیس و زندان و سرکوب و زور و قانون و دادگاهها همه برای در انقیاد نگه داشتن اکثریت مردم حدادی شده اند و علیه اکثریت بکار میروند، روشن است که نمیتوان بدون زور، بدون مبارزه و بدون انقلاب گامی به جلو برداشت. به همین دلیل انقلاب یکی از واژه های کلیدی در قاموس کمونیسم است. انقلاب برای کسب قدرت سیاسی!. تک تک این کلمات مهم و حیاتی اند. باید انقلاب کرد و باید قدرت سیاسی یعنی دولت و حاکمیت را از دست اقلیت که اکنون سرمایه داران هستند بیرون کشید. مطلقا هیچ راه دیگری جز این وجود ندارد.
بی دلیل نیست که شمار سیاستمداران و نظریه پردازان و “روشنفکران” و کسانی که علیه انقلاب تبلیغ میکنند، بسیار است. حاکمین باید و ناچارند راه انقلاب را سد کنند و یکی از راههای سد کردن انقلاب اینست که نفس انقلاب کردن تخطئه شود. و در این زمینه دانشگاهها و کتابها و مقالات و تبلیغات بسیار به جریان افتاده است. اما هیچکدام از اینها مانع به جریان افتادن انقلابات نشده اند. زیرا همانگونه که از نظرات مارکس نتیجه میشود انقلاب یک پدیده عینی است. نه با آگاهی و نقشه از پیشی شروع میشود و نه با نقشه و ضد اطلاعات و ضد آگاهی میتوان مانع آن شد.
اینکه انقلابات چه روند و طول و عرض و اشکالی بخود میگیرند بحث دیگری است. ممکن است انقلاب با یک قیام یک روزه پیروز شود. ممکن است ماهها جدال و جنگ و شورش و خیزش ادامه یابد. ممکن است طبقه حاکم با یک اعتصاب عمومی و تظاهرات و راهپیمایی توده ای از هم بپاشد و قدرت را به مردم واگذار کند. همه اینها بستگی به شرایط دارد. فاکتورهای زیادی در اینکه انقلابات چه اشکال و ابعاد و روندی بخود بگیرند تاثیر دارند. اما ویژگی مشترک همه این انقلابات متنوع و رنگارنگ، اعمال زور و قدرت توده ای علیه حاکمین است.
و بالاخره
تا اینجا از ویژگیهای اوضاع اجتماعی در جوامع طبقاتی و انقلاب بطور کلی سخن گفتیم و به نظام موجود حاکم در دنیا یعنی سرمایه داری و مبارزه طبقه کارگر فقط اشاراتی داشتیم و بطور تفصیلی به خصوصیات مبارزه طبقاتی در این نظام نپرداختیم. کمونیسم از دل جامعه سرمایه داری سر بر آورده است. بدون سرمایه داری و طبقه کارگر جنبش کمونیستی یا بهتر است بگوییم کمونیسم علمی نمیتوانست پا بگیرد. و فقط در این نظام است که طبقه ای شکل گرفته است که بطور عینی این امکان را دارد که به انقلابی همه جانبه و ریشه ای دست زند و به بر پایی یک جامعه انسانی و بدون ستم و استثمار بطور واقعی تحقق بخشد. در این زمینه و در مورد تناقضات سرمایه داری و امکانات عینی انقلاب کارگری و رهبری انقلاب و دولت شورایی، امیدوارم که در نوشته های بعدی مفصل تر بپردازیم.